۰

دانشجویی که الهیات و غواصی را در والفجر۸ به هم گره زد

ایام فاطمیه بود و صدای آه و ناله و مناجات از همه نیزار‌ها کنار ساحل شنیده می‌شد؛ آخرین خداحافظی غواص‌ها دیدنی بود. معلوم نبود تا ساعاتی دیگر کسی از میان این جمع باز خواهد گشت یا نه؟!
دانشجویی که الهیات و غواصی را در والفجر۸ به هم گره زد
به گزارش سرویس باشهداتفتان ما

شهید علی عباس حسین پور از شهدای دوران دفاع مقدس شهرستان خرم آباد استان لرستان است. شهید در پرتو راهنمایی های شهید آیت الله مدنی رشد می کند و با رتبه 112 در دانشگاه رضوی مشهد قبول شد. همزمان با دانشگاه در حوزه علمیه مشغول به تحصیل می شود و با شروع جنگ تحمیلی باوجود شرایط تحصیلی، زمان عملیات ها خود را می رساند. وی مسئول تیم واحد اطلاعات قرارگاه سلمان بود.
ارادت خاص شهید علی عباس حسین پور به امام رضا (ع) و آرزوی دیدار دوباره، سبب شد پیکرش به‌جای انتقال به زادگاهش خرم‌آباد، به مشهد الرضا منتقل شود و برای وداع، به طواف امامش برود.
عملیات آبی خاکی والفجر 8 که در آن نیروهای سپاه پاسداران با غافلگیری نیروهای عراقی با عبور از اروند رود، شبه جزیر فاو در جنوب عراق را به اشغال خود در آوردند، در ساعت 22:10 روز 20 بهمن 1364 با رمز «یا فاطمة الزهرا» در منطقه خسروآباد تا راس‌البیشه آغاز شد.
شهید علی عباس حسین پور از جمله رزمندگان لرستانی دوران دفاع مقدس می باشد که با حضور در عملیات های مختلفی از جمله والفجر 8، نام خود را در جرگه مدافعان انقلاب اسلامی ثبت کرد.
علی عباس وقتی به جبهه اعزام شد با این که می توانست به عنوان مبلغ دینی به واحد تبلیغات رفته و کار فرهنگی انجام دهد، ولی سخت ترین کار را به عهده گرفت. او به خاطر تجربه قبلی به واحد اطلاعات عملیات رفت.
رفت و آمد نیروهای اطلاعات و تحرکات در منطقه خبر از یک عملیات بزرگ می داد، عملیاتی که ظاهراً آبی خاکی است؛ چون بیش تر نیروها را برای آموزش شنا و غواصی راهی مناطق امن رودخانه ای کردند.
یکی از دوستانش این گونه گفت: دوره ی آموزشی را به خوبی سپری کردیم. در زمستان وارد آب سرد می شدیم و سرمای استخوان سوز را تحمل می کردیم. کار غواصی را در رودخانه بهمن شیر آبادان به پایان رساندیم.
صدها گردان رزمی مشغول آخرین تمرینات نظامی بودند. در همه لشگرها، واحدی برای غواصی تشکیل شده بود، بعد از تکمیل دوره غواصی با علی عباس و تیم همراه او به منطقه اروند اعزام شدیم.
غواصان والفجر 8
اروند به رودخانه وحشی معروف بود. آنجا بین 700 تا 1400 متر عرض داشت، کار شناسایی آن سوی اروند به عهده تیم های اطلاعات عملیات لشکرهای سپاه بود.
بعدها فهمیدیم که از شش ماه قبل روی این طرح کار شده بود و جذر و مدّ آب اندازه گیری شده بود تا بهترین زمان برای عملیات انتخاب شود.
دشمن در غفلت کامل بود. آن ها منتظر یک عملیات جدید از سوی ایرانی ها بودند، اما هرگز فکر نمی کردند که ایران بتواند از اروند عبور کرده و تنها آبراه عراق در خلیج فارس را تصرف کند.
کار شناسایی به پایان رسید؛ در آخرین جلسه در کنار علی عباس نشسته بودم. ایام دهه فجر بود . ما تا آن لحظه مطمئن نبودیم که عملیات اصلی از اروند خواهد بود.
نیروهای اطلاعات عملیات در شب اول عملیات به همراه گردان های غواص باید خط اول دشمن را می شکستند. آن ها باید از اروند عبور کرده و موانع را از ساحل دشمن بر می داشتند تا کار اصلی آغاز شود.
هزاران غواص در ساحل اروند منتظر دستور حمله بودند. روز یکشنبه 20 بهمن 1364 به ساعات پایانی رسید. ایام فاطمیه بود و صدای اه و ناله و مناجات از همه نیزارهای کنار ساحل شنیده می شد.
والفجر 8 و ایام فاطمیه ایام فاطمیه بود و صدای آه و ناله و مناجات از همه نیزارها کنار ساحل شنیده می شد؛ آخرین خداحافظی غواص ها دیدنی بود. معلوم نبود تا ساعاتی دیگر کسی از میان این جمع باز خواهد گشت یا نه؟! گویی ملائک آمده بودند و وداع بهترین بندگان خدا را ثبت می کردند.
با اعلام رمز عملیات والفجر 8 دوباره صای ناله غواص ها بلند شد.
یا فاطمه الزهرا(س) نام رمز عملیات بود؛ غواص ها حرکت کردند و یک به یک وارد آب شدند.
آنها باید تا ساعتی بعد خودشان را به آن سوی اروند رسانده و جای پای خود را در ساحل محکم می کردند.
یک لحظه از علی عباس جدا نمی شدم. حالات عرفانی او را دیده بودم. دیگر یقین داشتم که او یکی از بندگان مقرب خداست . با هم وارد آب شدیم و ساعتی بعد به آن سوی اروند رسیدیم. فرمانده ما ناراحت بود. با این که نیروها با طناب به هم متصل بودند، اما برخی از غواص ها راه را گم کردند. هر طور بود بقیه نیروها جمع شدند. خستگی امان همه را بریده بود. کمی استراحت کردیم و فرمانده بقیه نیروها را آماده نبرد کرد.
موقعیت سنگرهای کمین دشمن را می دیدم، آن ها بیخیال حرف میزدند و می خندیدند. هنوز آماده شروع کار نشده بودیم که از دو طرف ما نیروهای غواص با شلیک آرپی چی و نارنجک عملیات را شروع کردند. شرایط از آن چه که فکر می کردیم بهتر بود. دشمن در غفلت کامل بود. ان ها پس از کمی مقاومت، فرار کردند و ساحل دشمن پاکسازی شد.
قایق ها از آن سوی اروند به داخل آب افتادند و نیروها سوار شدند. توپخانه سپاه و ارتش به طور همزمان منطقه فاو را زیر آتش گرفت.
زمین و زمان میلرزید. رزمنده ها حرکت خود را آغاز کردند. روز 21 بهمن آغاز شده بود. غواص ها با کمک نیروهایی که به این سو آمده بودند، توانستند شهر فاو را محاصره کنند.
خستگی در چهره همه غواص ها موج می زد. غواص ها که عضو نیروهای اطلاعات عملیات بودند، وظیفه دیگری نیز داشتند.آن ها باید نیروهای رزمی را که توسط قایق به این سمت می آمدند، به خط مقدم انتقال می دادند.
گردان ها یکی یکی با قایق می آمدند و توسط علی عباس و بقیه نیروهای اطلاعات به خط مقدم منتقل می شدند؛ تا این که خبر رسید که به خاطر جذر و مد، قایق ها امکان انتقال نیرو را ندارند!
از طرفی خبر رسید که تا ساعاتی دیگر گارد ریاست جمهوری عراق با همه توان برای باز پس گیری منطقه فاو وارد عمل می شود.
شرایط در منطقه فاو بسیار بحرانی شد. بمباران های مکرر توسط هواپیماهای دشمن انجام می شد. نیروی کمکی نرسیده بود و گارد ریاست جمهوری عراق با صدها تانک و کماندو راهی منطقه فاو بود. نیروهای ایرانی خسته از نبرد طولانی به دنبال فرصتی برای استراحت بودند. صدای ناله یا زهرا (س) در همه جا شنیده می شد. همه به مادر سادات استغاثه می کردند و از خدا می خواستند به حق حضرت زهرا(س) مشکل پیش آمده را حل کند.
روز سوم نبرد آغاز شد. با حل مشکل جذر و مد، امکانات و مهمات و نیروی تازه نفس به این سوی اروند ارسال شد.
گارد ریاست جمهوری با تکیه بر توان نظامی خود جلو می آمد؛ غافل از این که شیر بچه های ایرانی برای مقابله با آن ها اماده شده اند.
روز 23 بهمن به ساعات غروب خود نزدیک شد. هوا ابری بود و امکان حضور هواپیماهای جنگی دشمن کم شده بود.
رزمندگان اسلام با هنرنمایی فوق العاده خود، راه عبور ستون نظامی عراق را بستند. انواع توپ و خمپاره بر سربعثی ها باریدن گرفت. گارد ریاست جمهوری عراق برای اولین بار شکست سختی را متحمل شد. صدها تانک و نفربر آن ها در آتش می سوخت و منطقه فاو را روشن کرده بود.
23 بهمن مصادف شده بود با شب شهادت حضرت زهرا(س). همه نیروها عنایت خدا را در توسل به حضرت زهرا(س) دیدند. هوا هنوز تاریک نشده بود که با چند نفر از نیروهای اطلاعات به سمت ساحل اروند رفتیم. علی عباس هم همراه ما بود. قایق ها مرتب عرض اروند را طی می کردند.
همان موقع خبر رسید که احتمال بمباران شمیایی توسط دشمن زیاد است؛ چون آن ها چندین حمله ناموفق داشتند. همین طور که در ساحل اروند مستقر بودیم، یکباره صدای غرش هواپیماهای دشمن را شنیدیم. چندین موشک را به ساحل اروند شلیک کردند. همگی روی زمین خیز رفتیم. وقتی از آن جا بلند شدم، زمین و زمان به هم ریخته بود. ساحل رود اروند مورد هدف واقع شده بود. یک باره دیدم که علی عباس روی زمین افتاده، در حالی که نفس هایش به شماره افتاده، فریاد می زند یا زهرا(س) یا زهرا(س).
دویدیم بالای سرش. ترکش خمپاره این بار برگلوی او نشسته بود. خون به شدت از گردنش خارج می شد. هیچ راه امیدی نداشتیم. نمی دانستیم برایش چه کاری انجام دهیم. علی عباس آنقدر در مقابل ما نام مادر سادات را زمزمه کرد تا اینکه ... علی عباس به سوی آسمان پر کشید.
علی عباس در عملیات والفجر 8 به عنوان غواص و نیروی اطلاعات حضور داشت .عاشق حضرت زهرا(س) بود و در شب شهادت ایشان با ذکر یا زهرا(س) به لب، به شهادت رسید.به همه دوستان گفته بود دلم برای زیارت امام رضا(ع) تنگ شده؛ پیکرش بعد از شهادت به طور عجیبی به مشهد می رود و به زیارت امام رضا(ع) نائل می شود.
منبع:دانشجو
انتهای پیام/
 
دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۲
کد مطلب: 440313
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *