۰
طنز سياسي تفتان ما؛

«صدا خفه‌کن» بر دهان منتقدین!/ وقتي رسانه ها در خواب هم از احضاريه هاي دولت براي بستن دهان منتقدان آرامش ندارند

دولت تاب انتقاد ندارد بنابراین "صدا خفه کن" بر دهان‌ها گذاشته و این اقدام دولت در بستن دهان منتقدان آن هم با توسل به شکایت و توقیف رسانه ها در حالی است که اعضای دولت در مظلوم نمایی رئیس جمهور و دولت كليدساز، خود را از تک و تا نمی اندازند.
«صدا خفه‌کن» بر دهان منتقدین!/  وقتي رسانه ها در خواب هم از احضاريه هاي دولت براي بستن دهان منتقدان آرامش ندارند
به گزارش تفتان ما، بعد از یک روز کاری کسل کننده فلنگ را بسته از اداره راهی خانه شدم، تا یک چای دبش قند پهلو از عیال گرفته، خستگی کار روزانه را از تن بیرون کنم و شکمی هم از عزا در بیاورم! از زور خستگی و فشار کار مانند قوم مغول، به خانه هجوم بردم که چشمتان روز بد نبیند! یا به قول معروف مسلمان نشنود و کافر نبیند! دیدم عیال عینهو برج زهر مار گوشه اتاق نشسته و مانند جن زده ها، با خودش حرف می زند! مارا میگی یخ کردیم.
 
برای اینکه هم عیال را از آن حال و هوا خارج کرده و هم حضورم را به عیال اعلام کرده باشم با یک لبخند از اون لبخندهای ملیحی که همیشه برلبان مبارک ظریف مشاهده می کنید، به روی عیال لبخند زده و یک سلام بلند بالا خدمتش عرضه داشتم.
 
که ناگهان عیال تا چشمش به من افتاد، بایک یورش ناجوانمردانه به سویم خیز برداشته و گفت: خوشم باشد، خوشم باشد! دستت درد نکند آقای کاتب خان، این سرپیری رفتی تو کار خلاف ملاف، مرد حسابی آبت نبود نانت نبود، چیت کم بود که به خلاف افتادی؟ اگر فکر آبروی خودت نبودی لااقل فکر آبروی ما را میکردی که جلوی در و همسایه آبرو داشتیم!مرا میگی، انگار برق سه فاز بهم وصل کردند! ازاین حرف عیال درجا خشکم زده، شوکه شدم تا جائیکه قدرت تصمیم و فکر را از من، سلب کرد! که به خود نهیبی زدم که ای کاتب برای یه حرف کوچولوی عیالت اینگونه مستاصل مانده ای وای آنروزی که بخواهی در مقابل نکیر و منکر جواب پس دهی، از اینرو با یک حالت التماس گونه رو به عیال کرده گفتم: عیال جان چرا سر به سرم میگذاری؟!چرا مهمل می بافی؟! خودت بهتر از هرکس میدونی که قلبم ضعیفه و از این شوخی بیجات ممکن است سنکوپ کنم! هم خودت را بیوه و هم وروجکهایمان را یتیم نمایی آنهم در زمانیکه شما احتیاج به سرپرست دارید! جرم چیه؟! خلاف ملاف کدومه که این حرفها رامیزنی؟! عیال نه گذاشت نه برداشت و گفت: شوخی؟!کدام شوخی مرد حسابی؟! بفرما این احضاریه رو بگیر و بخون تاگوشی دستت بیاد و دست از زبان بازی برداری! مانند گرسنگان آفریقا که بسوی غذا حمله می برند احضاریه را از دست عیال قاپیدم! چند بار از سر تا ته آنرا خواندم! دیدم نه ! این احضاریه راستی راستی مربوط به خودم هست.
 
برای اینکه از شر سرکوفت های عیال خلاص شوم و فکری هم برای این احضاریه کذایی بکنم، رو به عیال کرده و با ناراحتی گفتم: لااقل یک چایی زهرماری بیار تا ببینم که چه خاکی میتونم به سرم بریزم. عیال در حالیکه حرفهای زیر لب زمزمه می کرد برای آوردن چایی راهی آشپز خانه شد. منکه هم از دست زخم زبانهایش رهایی یافته و هم بهترین فرصت را برای فکر کردن پیداکرده بودم گشتم تا فکرم را بکار بیندازم و ببینم چه خلافی مرتکب شده که برایم احضاریه آمده.
 
مثل ای کیوسان سرم را در دستانم گرفتم که یهو فکرم رفت تو مسئله حقوقهای نجومی که اینروزها در کوچه و بازار سر زبانها افتاده، گفتم نکند نامم در ردیف نام نجومی بگیران قرار گرفته و به همین خاطر احضارم کرده اند که آن حقوقهای به ناحق گرفته شده را از حلقومم در آورند! که یادم آمدکه، مرد حسابی کجایی کاری؟! اگر نجومی بگیر بودی که رو سردولتمردان جا داشتی و می شدی ذخیره نظام و با کبکبه و دبدبه همه جا تعریف از کمالات بی حدت بود! دیدم نه این نمی تواند باشد! مجددا فکرم را به کار انداختم که... بعله خودش هست! وامهای چندصدمیلیاردی! گفتم صد در صد نامم در لیست وام گیرندگانی که وامهایی چندین صد میلیاردی را گرفته و بعدهم یک ریال از آنرا به بانکها پرداخت نکرده اند، قرار گرفته! که بازم هم یادم آمد حرفهای آقای اژه ای که گفتند که مدیرعامل بانکها تاکنون از آن وام گیرندگان شکایتی به دادگاه ارائه نداده اند! دیدم اینبار هم تیرم به سنگ خورد و این نیز نمی تواند دلیل احظارم به دادگاه باشد! چرا که تاکنون از آنها شاکی نبوده پس چه می تواند باشد و چه جرمی مرتکب شده ام... ها خود خودش است این دیگه رد خور ندارد! صد در صد نامم جزنام افراد دو تابعیتی قرارگرفته! برای همین برا تعیین تکلیف وضعیتم به دادگاه فرا خوانده شده ام...! که ای دل غافل! چه فکرای بکری می کنم! نه معلوم میشود که پیرشده ام و عقلم از کار افتاده یا صد در صد آلزایمر سیاسی گرفتم وگرنه می دانستم که دو تابعیتی که جرم نیست! تازه اکثر پست های مهم در دست دو تابعیتی هاست! این کجایش جرم است؟! شما که غریبه نیستید دیگرم فکرم از کار افتاده و بلانسبت شما حین آن چهارپا در گل مانده بودم که... نه دیگر مولای درزش نمیرود! این فکر آخری فکر است از آن فکرها!
 
یاد طرح (طرح بتون آرمه کردن دهان منتقدین) افتادم که هرکس مابین سخنرانی مسئولین اخلال ایجاد کند و يا مطلبي خلاف واقع نظر دولت حسن كليدساز بزند به حبس محكوم مي شود! نشستم با خودم فکر کردم که تو این سال گذشته در چه سخنرانیهائی شرکت کرده و چه مطالبي را در رسانه ها منتشر كردم و چه عملی از من سرزده که مستحق احضاریه به دادگاه شدم! دیدم سر جمع در دو سه مراسم شرکت کردم که در آن مراسم ها مانند یک بچه حرف گوش کن تمام ششدانگ حواسم به سخنران بوده و تا آخر سخنرانی از جایم جم نخورده ام تا چه برسد به اینکه وسط سخنان گوهر بار خطیب سوالی کرده باشم و در هيچ رسانه اي هم مطلب خلاف سخنان گوهربار حسن كليدساز نزده ام! اصلا در گروه خونی خودم چنین جرات و جسارتی را سراغ نداشته، ندارم و نخواهم داشت! من و اخلال در سخنرانی بزرگان من و انتقاد از دولت كليد! حاشا و کلا! دیگر عقلم از کار افتاده بود و هرچه به خودم فشار آوردم که دلیل احضار...
 
ناگهان تکان شدیدی به همراه صدای عیال که می گفت: آقای کاتب خان لنگه ظهر شده بلند شو که کارت دیر شد. مرا به خودآورد و از خواب که نه مرا از کابوسی که داشت جانم را می گرفت رهایی داد! یک آخیشی گفتم و با خوشحالی از جایم برخاستم! عیال گفت: مرد حسابی کارت دیر شده آنوقت خوشحالی میکنی؟! خودمانیم اگر عیال به دادم نرسیده و مرا از آن کابوس لعنتی رها نمیکرد شک نکنید که الان سینه قبرستان خوابیده و شما بی کاتب بودید و خبرمرگ ناگهانی اش را از این و آن می شنیدید! الحمدالله که بخیر گذشت و در این سال 96 عیالم بیوه و فرزندانم یتیم نشدند!!!
 
انتهاي پيام/
سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۴۰
کد مطلب: 438888
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *