۰
وقتی فقر پدری را از پا درآورد؛

خانه ای در انتظار مرگ+تصویر

همین اطراف شهر، بیخ گوشمان هستند کسانی که فقر از سر و رویشان میبارد و تنها امیدشان دستان سخاوتمندی است که نه سقفی بلکه تنها لقمه نانی برای زنده ماندن به آنها بدهد و نمی دانند 8 هزار میلیارد چند صفر دارد و فقط شمارش را تا 45هزار تومان می دانند.
خانه ای در انتظار مرگ+تصویر
به گزارش سرویس اجتماعي  تفتان ما،در حومه شهر خانواده هایی را میشناسم که به سختی زندگی را میگذرانند؛ خانواده های بسیار محرومی که شاید برخلاف سایرمردم دعایشان برای نباریدن باران باشد تا سقف سوراخ خانه محقرشان چکه نکند. آنها نمیدانند 8 هزار میلیارد چند صفر دارد و فقط شمارش را تا 45هزار تومان میدانند و نه بیش از آن. مردمانی که از آنها حرف میزنیم در طی چهار فصل سال، آفتاب تابان برجام را ندیدند و حس نکردند و زندگیشان همچنان با تدبیر مسئولین امر درعذاب و مشقت سپری می شود.

همین اطراف شهر، بیخ گوشمان هستند کسانی که فقر از سر و رویشان میبارد و تنها امیدشان دستان سخاوتمندی است که نه سقفی بلکه تنها لقمه نانی برای زنده ماندن به آنها بدهد.
هنگامی که برای تهیه گزارش از وضعیت آسیب دیدگان و قربانیان سیل سال پیش رفتم با صحنه هایی مواجه شدم که تا چند روز از اینکه سه وعده غذا میخوردم هم خجالت میکشیدم.
 
قبلا هم به این خانه سرزده بودم اما اینبار وقتی به درب خانه آنها رسیدم  با پارچه مشکی که بر سر در خانه نصب شده بود مواجه شدم و با توجه به بیمار بودن مادر خانواد حدس زدم که وی فوت کرده باشد؛ آقای" ح " و همسر و پسرش باوجود وضعیت مالی بسیار ضعیفشان از سیل اخیر در ایلام آسیب فراوانی دیدند؛ به علت کهولت سن آرام آرام سوی در آمد، در که باز شد سراسیمه پرسیدم  خدایی نکرده اتفاقی افتاده؟!

اشک در چشمانش جمع شد و گفت: خرج و مخارج بیماری همسرم را نتوانستم پرداخت کنم و  از دنیا رفت! پسرم هم دیگر به دیدارم نمی آید و از او بی خبرم!
از در آمد ماهانه اش پرسیدم و از طریق گذران زندگی اش؛ پاسخ داد در آمدی ندارم؛ گاهی اوقات نان و چایی میخورم گاهی هم همسایه ها غذایی برایم می آورند و خیلی اوقات هم چیزی بدست نمی آورم و فقط به خدا امیدوارم.

از وامی که قرار شد بخاطر خسارات سیل ارائه شود پرسیدم اما گفت: علی رغم وعده های زیاد مسئولان فعلا وامی به من تعلق نگرفته، اگر وامی هم بدهند کسی را ندارم که ضامنم نزد بانک شود. نامه نگاری های زیادی را انجام دادم و بنیاد مسکن نیز از این امر کاملا اگاه بود اما دولت تسهیلاتی ارائه نداد.
سال گذشته که سیل  در ایلام جاری شد منزل اقای "ح" پر از آب شد و تمام وسائل منزلش را آب برد و دیگر چیزی برایش باقی نمانده بود. زمان خداحافظی جمله ای گفت که قلبم را به آتش کشید و انگار پژواک صدایش همچنان در گوشم تکرار میشود «من دیگر چیزی ندارم،فقط منتظر مرگ هستم».
انتهای پیام/ایلام پویا
دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۵۹
کد مطلب: 435151
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *