۰
برگی از خاطرات یک "رزمنده" خاشي:

به عشق امام و نابودي دشمنان، روزهاي سخت اسارت را تحمل كرديم/ برنج هاي خشك و پوست بادمجان غذاي اسراء ايراني بود

احمد علی میری خندان یکي از آزادگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس در شهرستان خاش گفت: به عشق امام و نابودي دشمنان روزهاي سخت اسارت را تحمل كرديم و جوانان بايد ادامه دهنده راه شهداء باشند.
به عشق امام و نابودي دشمنان، روزهاي سخت اسارت را تحمل كرديم/ برنج هاي خشك و پوست بادمجان غذاي اسراء ايراني بود
به گزارش تفتان ما، با آغاز تجاوز عراق به ایران، هزاران نفر از مردم کشورمان ، نظامی و بسیجی  همه راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل  شدند به همین خاطر، در طول جنگ تحمیلی تعداد بسیاری از رزمندگان سرزمینمان که برای دفاع از این مرز و بوم به اسارت نظامیان بعثی در آمده بودند در همان روزها به اسارت در آمده و از آنان اکنون با نام "آزادگان" یاد می شود.
 
به همین منظور، اگر نگاهی به آمار اسرای هشت ساله جنگ تحمیلی بیاندازیم در می یابیم که مقاومت رزمندگان ما در مقابل شکنجه های غیر انسانی بعثی ها صدام آن چنان بود که عده ای  را به اسارت در آورد  و تعدادی دیگر را مفقودالاثر کرد.
 
در نیمه تابستان سال 69 بود که نقطه عطف دیگری از انقلاب اسلامی در تاریخ کشور  رقم خورد و هزاران رزمنده از چنگال اسارت رژیم بعثی به میهن اسلامی بازگرداند.
 
در روز 26 مرداد اولین گروه آزادگان ایرانی پس از سالها اسارت در زندان های رژیم بعث عراق با ورود به کشور به جمع خانواده های خویش بازگشتند.
 
این رویداد دو هفته پس از اشغال نظامی کویت تویط ارتش صدام و دو روز پس از آن صورت گرفت  که صدام در نامه ای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران بار دیگر عهد نامه هزار و نهصد و 75 الجزیره را پذیرفت تا  شرایط ایران برای پایان جنگ بهبود یابد.
 
شهرستان خاش در هشت سال دفاع مقدس 10 آزاده دارد که سندی بر ایثارگری مردم این شهر است.
 
پایگاه خبری تحلیلی تفتان ما، بمناسبت 26مرداد همزمان با سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی، ضمن تبریک این روز بزرگ به تمام آزادگان کشور و منطقه،با یکی دیگر از آزادگان هشت سال دفاع مقدس از شهرستان خاش گفتگوی صمیمانه ای را انجام داده به مناسبت روز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی، پای خاطرات يكي از آزاده هاي شهرستان خاش که سال ها در بند اسارت دشمن بوده اند را نشسته است.
 
* برگی از خاطرات یک "رزمنده" خاشي
احمد علی میری خندان یکی از آزادگان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ساكن شهرستان خاش در گفت و گو با خبرنگار تفتان ما اظهار كرد: بنده در زمان جنگ به عنوان نیروی کادر در ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول به خدمت بودم، در تیپ 2 خاش از لشكر 88 زرهی سیستان و بلوچستان و در جبهه غرب منطقه سومار حال و هوای آن زمان جبهه ها حال و هوای بمب و خمپاره ، مجرومیت و شهادت بود.
 
* رشادت های بزرگ جوانان رزمنده اسلام
وی با بیان اینکه خاطره ای که از آن دوران برای نسل امروز باید گفت از رشادت های بزرگ جوانان آن دوره است، تصريح كرد: داخل گروهان که بیشتر آن ها بومی سیستان بلوچستان بودن و اکثریت سربازهای آن سیستانی و بلوچی بین آنها یک سرباز اهل زابل با نام "حسین" بود.
 

 
این رزمنده ادامه داد:  این شهید بزرگوار قبل از آمدن به خدمت سربازی داخل شهر "خاش" شاگرد جوشکار بود به همین خاطر، همیشه دست هایش با آهن و فلز پینه بسته بود در همین راستا بود که من از همان اول که فرمانده گروهان شدم به وی به لحاظ ایمان و اعتقادی که به خداوند متعال و باورهایش داشت به او علاقه پیدا کردم و همین موجب دوستی من با ایشان شد.
 
میری خندان تصریح كرد: یک روز قبل از عملیات داخل منطقه سومار مستقر  و در انتظار بودیم داخل منطقه یگان هاب سپاه عملیات کنند تا یگان های ارتش برای تقویت و پشتیبانی و تحویل خط وارد عمل بشوند در این زمان از داخل سنگر بیرون که آمدم و خواستم بروم به سمت محوطه گردان بازدیدی داشته باشم که در این لحظه دیدم یک پسر جوان بدو بدو راه به سمت من می آید.
 
وی گفت: در داخل مسیر فریاد می زند فریاد می زد سر گروهبان "میر" یک لحظه صبر کنید من که شناختی از این سرباز نداشتم و تا به حال داخل گردان ندیده بودمش از وی پرسیدم سرباز کدام گردانی و اینجا چی کار می کنی؟ که این بنده خدا شروع به احوالپرسی کرد و گفت من شاگرد شوهر خواهرتان داخل جوشکاری هستم چون می دانستم شما در این منطقه مشغول هستید آمدم تا خودم را به شما برسانم.
 
* تن بی سر يل سيستاني
این رزمنده ادامه داد: از همان لحظه به بعد من با حسین در تمامی عملیات ها شرکت کردیم  تا اینکه خدا بیامرزدش ما شروع کردیم به تیر اندازی چند دقیفپقه ای در عین تیر اندازی دیگر گوش هایمان صوت می کشید بس که گلوله توپ در اطراف ما می خورد در همین لحظه دیدم نوار تیر بار شل سوخت که  صورتم را به طرف حسین چرخاندم دیدم تن بی سر حسین پایین خاکریز افتاده و از ناحیه گردن خون از بدن او فواره می زند، صحنه بسیار درد ناک و اندوه واری برای من بود چرا که سر حسین مورد اصابت مستقیم گلوله تانبه گفته این رزمنده،ک قرار گرفته بود و به درجه رفیع شهادت رسیده بود، این موضوع هم از خاطرات به یاد ماندنی است که همواره در طول این چند سال اخیر در ذهن من به یادگار مانده است.
 

 
* آزادگان با بصیرت؛ کانون روشنگری در مقابل مستکبرین هستند
به گفته این رزمنده؛ آزادگان با بصیرت کانون روشنگری در مقابل مستکبرین هستند به همین دلیل جوانان شایسته است جوانان از زندگی  رزمندگان اسلام درس  بیاموزند  تا در هیچ برهه ای از تاریخ، آرمان های انقلاب را به فراموشی نسپارند.
 
میری خندان بيان كرد: اسارت سخت است، اما همیشه اسارت در چهار دیوار خلاصه نمی شود گاهی اسارت در فکر و روح آدمی تنیده می شود و حتی مرزها  را از بین می برد.
 

 
* برنج هاي خشك و پوست بادمجان غذاي اسراء ايراني بود
وي از روزهاي سخت اسارت گفت: در دوران اسارت وضع تغذیه رزمندگان خیلی بد بود و غذاهایی هم که به ما می دادند اصلاً کفایت برای سیر کردن همه بچه هارا نداشت، مثلا خورشت بادمجان که به ما میدادند بجای خود بادمجان در خورشت از پوست بادمجان استفاده می کردند یا اینکه ۲یا ۳ هفته یکباری که مرغ میدادند یک مرغ را برای ۳۰ تا ۴۰ نفر تقسیم میکردند که این مرغ کوچک که بسیار هم غیر بهداشتی درست شده بود جوابگوی همه اسراء نمی شد و خیلی ها  بدليل اینکه بقیه سیر بشوند از این مرغ استفاده نمی کردند و زمانی که برنج به ما میدادند انقدر خشک بود و بدون خورشت که اصلا نمیتوانستیم آن را مصرف كنيم.
 
اين آزاده ادامه داد: خوشبختانه قلب پاک رزمندگان، ایستادگی ها و مقاومت آنها در برابر همه بی عدالتی و شکنجه هاي دشمنان بعثي نتوانست خدشه ای در نیت آنها که حفظ کشور در برابر دشمنان بود وارد كند.
 
* بهترين لحظه عمرم؛ بازگشت به خاك ميهن اسلامي بود
وي با اشاره به لحظات آزادي از اسارت بعد از گذشت 30 ماه از اسارت، بيان كرد: بهترین لحظه یک اسیر  که مدتها دور از خانواده اش و سرزمینش بوده این است که پایش را روی خاک مقدس کشورش می گذارد و هیچ وقت یادم نمیرود وقتی که اعلام شد فردا صبح مارا تحویل نیروهای ایرانی خواهند داد چه شور و شوقی بین رزمندگان ایجاد شد و خیلی ها تا صبح بیدار بودند و دعا میخواندن و نماز شب و از پروردگار حاجت مي خواستند.
 
وي ادامه داد: صبح که همه اسراءرا سوار بر اتوبوس های عراقی کردن و به سمت مرز حرکت کردن تمام بچه ها در یک حالت شوکه بودند و به بیرون از اتوبوس نگاه می کردند و اشک می ریختند شاید همه فکر و ذکرشان خانواده هایشان بودن که چندین سال از حال آنها بی خبر بودند یک  ۳ یا ۴ ساعتی که با اتوبوس در حال حرکت بودیم رزمندگان از دور پرچم های برافراشته کشورمان را روی خاکریز ها که برافراشته شده بودند دیدند و همه فریاد میزدند و نزدیک مرز شلمچه که شدیم همه ما را پیاده کردن و به ستون یک در کنار جاده به سمت مرز هدایت کردند.
 

 
میری خندان بيان كرد: وقتی به پای خاکریز های خودی رسیدیم دیگر دست خودمان نبود که چکار میکنیم یکی پرچم را میبوسید خیلی ها سجده شکر بر خاک وطن زده بودند خیلی ها خاک وطن را میبوسیدند و به چشمانشان میمالیدن خیلی ها هم برای دوستان شهیدشان نوحه میخواندن بر سرو صورت میزدند و مورد استقبال مردم شهیدپرور و همشهریانم و همکارانم در تیپ ۲ خاش قرار گرفتم .
 
وي اظهار كرد: پس از چند سال به لشکر ۸۸ زرهی سیستان و بلوچستان منتقل و بعد از ۳۰ سال خدمت در ارتش جمهوری اسلامی ایران  با ۲۵ درصد جانبازی و ۳۰ ماه آزادگی بازنشسته شدم.
 
انتهاي پيام/
پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۰۷
کد مطلب: 440844
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *